دلگویه
دلم را گم کرده ام دورتراز این نزدیکی ها صدایش رادیگر نمیشنوم توآن را ندیده ای؟ بارها در هیاهوی سرسام آور زندگی گوش هایم راتیز کرده ام شاید صدای دلم را... امانه ..انگار مدت زیادی است که دستش را رها کرده ام شاید در دور دست ها سرگردان باشد .. تو باید ازو باخبر باشی! هرگاه گم میشوم دلم سراغ تورا میگیرد باید از او خبری داشته باشی... دلگویه هایم مدتی است در پیچ وخم جاده های شلوغ دنیاپراکنده میشود وبگوشم نمیرسد .... زبان بسته دلم راازبس ناشنیده گرفتم .......... توباید صدایش راشنیده باشی! تنها که میشدم دلم فقط هوای سخن گفتن باتو راداشت بااوسخن بگو تواورارها مکن دستم را در دست دلم بگذار بی دل دلتنگ نمیشوم.... تا به حال به حریر آبی بالای سرت نگاه کرده ای؟! به این سقف بلند که در این زمین تنگ محبوست کرده است تا به حال دلت به فراتر از آسمان پر کشیده است ؟! تا به حال در این چسبناک زمین نفس تنگی کشیده ای؟! به نظر دل من ... می شود پرواز کرد بالاتر از آسمان سبک تر از پر راحت تر از هرچه که فکرش را بکنی نه هواپیما می خواهد و نه فضا پیما تنها باید دل بکنی... باید دل بکنی از همه چیزهایی که پاهایت را بر روی زمین سنگین کرده است باید دل بکنی از همه خاک ها و ریگ ها و سنگ ها حتی باید از اعتقادت به جاذبه زمین نیز بگذری راستش را بخواهی جاذبه آسمان خیلی بیشتر از جاذبه زمین است اما چون تا به حال به آن باور نداشته ایم روی زمین جاخوش کرده ایم ما سبکیم خیلی سبک اما بس که سینه هایمان را از این آلودگی های زمینی پر کرده ایم ، سنگین شده ایم اگر دل هایمان را از این همه دلبستگی پاک کنیم در آسمان رها خواهیم شد دیگر روی زمین بند نمی شویم که ... و تو بال و پرم دادی و به وسعت نگاهت شوق پرواز بال و پرم دادی و نجوای پرگشودن را آیه آیه در گوش جانم سرودی دست های خاکی ام را در دست های خداییت گرم فشردی و عاشقانه زمزمه کردی که بال هایت را بگشا و در آغوش آسمان اوج بگیر می نگرم تو را پرواز کن و باز " ارجعی الی ربک" تماشا می کنم پروازت را ، آسمانی شدنت را منتظرت می مانم ، پرواز کن رهایت نخواهم کرد و من "اقرب من حبل الورید" یاریت خواهم داد بال هایت را بگشا اما مبادا در کوچه پس کوچه های آسمان در میان ابرهای سیاه مسیرت را فراموش کنی مبادا دلبسته ماه شوی و بال هایت را به گرمای محبت خورشید بسپاری مبادا شب هایت را با ستاره خلوت کنی که من تو را برای خود آفریده ام از من هستی و "نفخت فیک من روحی" باد ها اگر پریشانت کردند "ادعونی استجب لک" رعد ها اگر دلت را لرزاندند "الا بذکری تطمئن القلوب" مبادا غافل شوی و تیرهای صیادان بر بالت بنشیند زخمی اگر شدی ، خود بر آنها مرهم می نهم "الیس الله بکاف عبده" اگر از طوفان دلشکسته شدی جبارم برای سینه ات در آغوش بارانم خواهمت گرفت و اشک هایت را با دستان نسیمم از چشمانت برمی گیرم "و بفضلی فلیفرحوا" تکیه کن بر دستانم "فتوکل علیّ" "و انا خیر حافظا " و من مهربانترین مهربانانم برایت پس بال هایت را بگشا و به پرواز درآی